آرازآراز، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

آراز، شاهزاده زمستانی ما

استرس در هفته های آخر

1391/10/20 9:28
نویسنده : هنگامه
243 بازدید
اشتراک گذاری
سلام پسر عزیزم

دوشنبه ویزیت داشتم، تو معاینه پرسید تکونات چطوره؟ گفتم دو روزه فقط یه بار تکون خوردی. 
خلاصه سریع بهم گفت برو سونو بیوفیزیکال.
حالا بگذریم که شب شده بود و جایی نبود و رفتم پیش همون دوست بابا زندی. 
تا من برسم پیش خانم دکتر، بابا زندی همه ی هماهنگی ها رو انجام داده بود 
و با وجود شلوغی و ازدحام سونوگرافی من وارد اتاق شدم. خدا بابا بزرگ رو نگهش داره برامون.
خلاصه از 10 نمره ، 10 رو گرفتی. 
قرار شد فردا جوابو ببرم بیمارستان نشون خانم دکتر بدم .
که ظهر شد و تا اون موقع هم هیچ تکونی نخوردی.
( البته تو بیوفیزیکال گفت حرکاتت نرماله اما من نمیفهمیدم) 
تا نشونش دادمو گفتم از دیشب تا حالا بازم تکون نخوردی NST داد. نوار قلب جنین.
دو تا رانی و شکلات خوردم و رفتم رو تخت برای نوار قلب. 
اما اصلاً یه تکون هم نخوردی. صدای قلبت پخش میشد اما هیچ حرکتی ثبت نشد...
خلاصه تا دید گفت این افتضاحه. شاید بند ناف پیچیده دور گردنت. 
یه ساعت و نیم دیگه بیا و یه بار دیگه انجام بده اگه اون هم بد بود.... ختم بارداری....
وای خدایا هم استرس تورو داشتم هم اینکه وای چه بی خبر...؟
همه ی این اتفاقا هم تو بلوک زایمان می افتاد و من چه چیزها که ندیدم. 
از کسی که آمپول فشار بهش زدن چند دقیقه بعد هم کیسه آبشو پاره کردن بگیر....
تا زن 37 هفته ای که اومده بود ویزیت هفتگی
اما قلب بچه ش وایساده بود به خاطر قند بالای مادر و بردنش که بچه مرده ش رو خارج کنن.
برای همین دکتر بهم گفت یک ساعت و نیم از این جو برو بیرون و تثبیت که شد حالت دوباره بیا.
رفتم بیرون نون خامه ای و بستنی و آب میوه و نارنگی (میوه مورد علاقه شما ) رو خوردم و برگشتم و این 
سری شما یه چند تا تکون به خودت دادی و خیالمون راحت شد.
وقت زایمانم هم اول شد 25م... بعد شد 24م دی.... بعدش هم افتاد برای آخر برج یا اول دوم بهمن.

خلاصه که مامان جان، از این کارها نکن. مامان طاقت نداره. 
بابایی هم پشت در بلوک زایمان خیلی استرس داشت و غصه میخورد. از قیافش معلوم بود.
البته نمیخواست بروز بده ولی نمیتونست مخفیش کنه و سکوت همیشگیشو داشت.
راستی عزیزم تو 37 هفته و یک روزگی، وزن شما 3102 گرم بود. خیلی نگران وزنت بودم عزیز دلم.
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سارا
20 دی 91 9:59
سلام مامان هنگامه ، صمیمانه بهتون تبریک می گم بخاطر فرشته کوچولویی که منتظرشین واااااای چقدر تو این هفته و تاآخرین روز بارداریت استرس داری می فهم ولی مثل من دلت برای دوران بارداریت تنگ میشه مواظب خودتو نی نی باش خوب بخواب و استراحت کن تقریباً همه وبلاگ نی نی گولو رو خوندم . اتاقش خیلی خوشگل بود دوستم اسم نی نی چیه پس دوست داشتی به من و کیان هم سر بزن
مامان نسرین
20 دی 91 13:19
وای هنگامه جون چی کشیدی خواهر خدا رو شکر که هر دو سالمین
زهرا(نفس مامان و بابا)
21 دی 91 23:10
سلام عزیزم.خدا رو شکر که مشکلی نبود.ایشالاه به سلامتی زایمان کنی

ممنون خانومی
نسیم
24 دی 91 22:39
خدا رو 1000 مرتبه شکر که حالش خوب بوده
آراز جون فدات شم اینقد به مامانی استرس نده

بوسسسسسسسسس
خاله خاطره
11 آبان 92 11:15
چقد استرس کشیدی عاخه مادر