هشت ماهگی و اولبن دندون آراز مامانی
پسر قشنگم...
روز 30 شهریور، دقیقا روزی که هشت ماهت کامل شد،دندون خوشگلت که عین مروارید سفیده، نیش زد بیرون و منو غرق شادی و جیغ خوشحالی کرد. اولین نفر مامان مرحمت دیدش. وقتی این خبرو بهم داد و من هم کلی ملچ و مولوچ راه انداختم از اون صورت نازت.
آش دندونی هم میخوایم برات بپزیم...
آراز جان مامان، تازگیها صداتو مینداری رو سرت و شروع میکنی به چه چه زدن... مخصوصاً تو راهرو و پاگرد خونه مون. و همسایه ها رو هم مستفیذ میکنی. قربون این قناری خوش الحان برم من.... فکر کنم خودت از پژواک صدات خوشت میاد. یا اینکه آواز رو دوست داری مثل خودم. آخه مامانی من همیشه استعداد خوندن داشتم و هر از چند گاهی برا بابا میخونم اما خب بنابر اوضاع حاکم، متاسفانه نشد که استعدادم شناسایی و رشده داده بشه. بگذریم.... فقط تو قول بده از اینا نشی که تو حموم میخونن هاااااااا
از وقتی که شروع کردی به چهار دست و پا رفتن، دیگه علاقه ای به روروئک نداری و همش در حال گشت و گذار به آشپزخونه ای و کشوی سیب زمینی و پیاز رو میکشی بیرون و .....
تازه از تخت و صندلی میگیری و حتی از پاهای منو میخوای سرپا وایسی که البته این کار هم میکنی.. ماشالله مامانی... چشمم کف پات
راستی این تابت هم خیلی دوست داری.. این جمع کردن بینی رو از کی یاد گرفتی؟ الله و اعلم